آریساآریسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

❤آریسا فرشته کوچولوی عمه❤

دیگه واقعا عمه شدم :)

  سلام به همگی باتاخییییییییر فرااووون تولد بابا بهنام و سالگرد ازدواج داداش و خانوم داداش گلم با حضور اریسا شیرینی مبااااارک یعنی 27 مرداد چقد زود یادم اومد نه ؟ اخه نتم قطع بود ...همین الان هم از دیل اپ استفاده میکنم با این سرعت ... البته داداش جون اینها خونه مابودن چندروزی و یه جشن خیلییییی کوشمولو  گرفتیم با کمال پررویی بازم تولدت مباااااااااااااااااارک داداش جوووووووووووووووووووووووووووونم از آریسا چی بگم که انقددددددددددددددر شیرییین شده که اصلا قابل بیان نیس ...دائما درحال متر کردن خونه بود و غذاهم که نمیخورد قربونش برم اشک همرو دراورده نمیدونم این انرژی از کجا میومد و فوق العااااااااااده مهرب...
1 شهريور 1391

دختر عشق باباشه ...بابا عاشق کاراااشه...

        مقدمه : پنجشنبه این هفته من با اقاجون و مامانی و شنتیا جون رفتیم مشهد واسه دیدنه آریسااای نااااازمون و کلی به مامان گلبرگش زحمت دادیم و افطارو سحر رو اونجا بودیم جمعه قبل اذون هم برگشتیم خیلییییییی کیفیدیم کنارت عمه جووون و خبر مهم اینکه اریسا شیرین خانوم راه میرفت بدونه هیچ افتادنی عزییییییییییییز دلم ماشالله همشم میومد بغله منو شنتیا(البته شنتیارو بیشتر دوس داره ) ... مارو از دفعه قبل که رفته بودیم پیشش یادش بود قربونش بره عمه و بی نهایت مهرررررربون بود... صورتشو میچسبونه به صورتمون من که دلم براش الان داره پر میزنه ایشالل...
22 مرداد 1391

عشق عمه

    من عاشق این عکساتم که توش خیلی شیطونتراز اون چیزی که هستی افتادی ...قربونت بره عمه  عکسا ماله زمانیه که رفته بودی رامسر خیلی هم بهت خوش گذشته بود عسیسم مامانی می گفت مثل اینکه خیلی فهمیده تر و مهربونتر شدی عزیزدلللللللم ...شنیدم همش بابا بهنامو میبوسی باز میری طرف مامان گلبرگ اونم می بوسی نمیخوای دل هیچکدومشونو بشکونی مهرررررربوووونم ایشالا فردا میایم ببینیمت اگه خدا بخواد ...دل تو دلم نیس واسه دیدن روی ماااااهت عزیزدلم ...
19 مرداد 1391

10 ماهگیت مباااااااااارک عزیزم

    10ماهگیت مبااااارک عسیسم     نمیدونی از پیشت اومدم چقد تعریفتو کردم پیش مامانی ...دلشو بردم روز به روز شیرین و شیرینتر میشی مهربونو مهربونتر ...عاااااشقتتتتتتتتم     و عکسای خوشملتم مال زمانیه که رفته بودی تولد یاسین جون ...
11 مرداد 1391

تولد مامان گلبرگ جونه...

  آریسا:مامان جون عزیزم تولدت مبااااااااااارک ...منو بابا بهنااااااااام دوست داریم و برات از ته دلموووون بهترییییییییین ارزوهارو میکنیییییییییییم ...این اولین سالیه که منم کنارتون هستم و سه نفری تولدتو جشن میگیریم   تولدت مبااااااااااااااااارک گلبرگ جوووون امیدوارم کنار بهنام و اریساااااااای شیرین همیشه شاد باشی و به تمووووووووووووم ارزوهای خوشگلت برسی دوستت داریییییییییییییییم جمیعا ....بووووووووووووووووووووووووس ...
7 مرداد 1391

سفرنامه تابستونیه آریسا(2)

  سلام عمه جوووون شنیدم غذا نمیخوری عسیسم توروجون عمه بخور قربونت برم من ...اومدم ادامه   عکسای نازتو بزارم که ماشالا تو هیچکدومشون اروم ننشستی که عمه ازتون  عکس بگیره دائمادرحال شیطنتیو تکون تکون میخوری عزیز دلم...خلااااصه اینکه عکس گرفتن ازت سخت شده عزیزم    بقیه عکسای عسیس دلم در ادامه مطالب....   شنتیای خاله با اریسای عمه درحال ماشین سواری واااای که چقد ذوق کرده بودی عسیسم فک نمیکنی یکم واست  این بازی زوده ؟... شیطون خااااانوم قرفونت بشم من که خودمو کشتم به دوربین نیگا نکردی ...
27 تير 1391