آریسا و پارک ملت
عمه جونی سلام
انقـــــــــــــدر این روزها ماشالله بزرگترو خانومتر شدی که خدا میدونه...هنوز شیطونی هاتو داریها عزیزم ولی خیلی مهربونترو فهمیده تر شدی ...
راستی من هفته پیش مشهد بودم و بازم مث همیشه یه هفته ای چترم پهن بود خونتون عشق عمه و خیلی بهم خوش گذشت کنار شما ...
یکی از کارات تو این چند روز غذا خوردن قشنگت بود که خودت انتخاب میکنی که کی قاشق غذارو بذار تو دهنت و وقتی هم که عمه باشه اونجا بیشتر میگی عمه و منم که ذوق مرگ میشم و دیگه اینکه تو حموم کلی جلوی روشویی اب بازی میکردی و دست راست و چپتم میشناسی دیگه و یه موقعهایی که نشسته باشیم جلوی تیوی میای دستمونو میگیری و میبری تو اتاقت یعنی باهام بازی کنین قربوت برم من
و یه کار شیرین انجام دادی یه روز صبح تقریبا ساعتهای 6 بود که من تو اتاق شما خوابیده بودم و مامان گلبرگ رفته بود کوه و شما کنار بابابهنام خواب بودی ...یهو چشامو باز کردم دیدم یک فرشته کوچولو با لبخند و قیافه خواب الود بالاسرم واااای عمه جون نمیدونی چقدر کیف کردم بعد اومدی کنارم سرتو گذاشتی رو بالشت من و پتو هم رو خودت کشیدی یعنی انقدر خوشحال شدم که خدا میدونه ...میخواستم اینو حتما بنویسم که بعدا بخونی انشالله
تو پست بعدی که میذارم حتما مینویسم که چه کلمه های بامزه ای رو میگی الان قسمتی از کاراتو میگم که بعدا بخونی... اخه انقدر بامزه انجام میدی که میخوام بخورمت...
بهت میگیم :
آریسا بابایی چکار میکنه ؟با یه اخم خوشگل همراه با لبخند نگاهمون میکنی
آریسا مامان جون چکار میکنه؟ دستتو میذاری جلو دهنت میگی ها ها ها یعنی میخندی
آریسا آیناز جون چکار میکنه؟میگی آینا بعد یه گوشه دست به سینه میشینه
آریسا دایی چکار میکنه؟میگی دی بعد دستاتو میزنی بهم میگی برو بابااا
آریسا عمه چطوری حرف میزنه؟میگی عمه بعد دستاتو پشت هم تکون میدی
آریسا عمه بهناز چکار میکنه؟شعری که همیشه واست میذاررو میخونی و میگی بع بع بع
دلم میخواست عکس بگیرم از کارات ولی نشد عزیزم
حالا نوبت عکسهای خوشگلت که تو پارک ملت گرفتی عزیزدلم
پروانه کوشمولو عمه
قربووون ژست گرفتنت عزیـــــــــــــــــــــــزم
اینم یه عکس زیبا با مامانی و بابایی جونت عزیز دلم
ایشالله همیشه لبات خندوووووووووووووون باشه عروسک عمه