آریساآریسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

❤آریسا فرشته کوچولوی عمه❤

آریســــــــــــــا و سفر شمــــــــــــــال

  آریسا خانومی واسه اولین بار بدون باباییش (چون باباییش کار داشت )با مامان گلبرگش و مامانی جونش اینها رفت مسافرت خیلی هم بهش خوش گذشته بود بدون باباش نه... ولی جدا از شوخیو سوزوندن داداش ...مامان گلبرگش و اریسا جونی خیلی دلشون تنگ شده بود واسه بابا بهنام و میگن جاش خیلی خالی بوده هواهم عاااالی بوده ...خلاصه کلی عکسای خوشملم واسه وبلاگ انداختن که دستشون دردنکنه که من گلچینشون کردم ...چیزی که تو همه عکسا تکرار شده بود مامان جون اریسا بود با ظرف غذا دردست بدنبال اریسا و دهن پر اریسا عزیزدلم و منم یه عدد عمه معتاد که به دلیل در ترک بودن کمتر اومدم پای نت که درس بخونم ولی هیچ تاثیری نداشت و من همچنان حوصله&n...
13 آذر 1391

عروسکم در رقص برگها...

  اینم عشق پدر دختری کلاغه میگه خبر خبر   پرستوها میرن سفر حالا که فصل پاییز   برگه درختها می ریزه بارون می باره نم نم   یه وقت زیاد یه وقت کم هوا یه خرده سرده    برگه درختا زرده پاییز خیلی قشنگه   ببین چه رنگارنگه   ...
1 آذر 1391

جوجو خانووم

یه روز از روزایی که آریسای شیرینم اومد شهر ما و رفتیم  ددری ماشالله انقده تند تند میره کوچولوی من که اصلا نمیتونستیم بهش برسیم...ولش میکردیم وسط خیابون بود یا از تو یه مغازه دیگه باید بیرون میکشیدیمش یا از پشت ویترین باید میگرفتیمش    جاهایی که هیچکی جا نمیشه عزیزدلم بازور خودشو جا میکنه...عکس گرفتنم که ازش خیلی سخت شده ... از بس تکون تکون میخوری عزیزدلم عکست ببین چطور شد...اینجا پارکینگ عمه بهناز که اولش از تاریکیش می ترسیدی از بغلم جدا نمیشدی ولی بعدش همه جارو بازرسی کردی عزیزم تا مامان اینا بیان پایین که بریم بیرون اینجام تو مغازه همش میرفتی پیش اون پسر کوچولو که پشتت تو عکس میبوس...
28 آبان 1391

عکسای آتلیه 1سالگی عروسک خانوم

    امروز بعدظهر عمه خونه تهنا بود و مثل همیشه پشت نت که یهو زنگ خونه خورد ازدور فقط دیدم یه نی نی پشت در ...وقتی رفتم جلوتر دیدم بله... آریسای عمه است و سوپراااااااایز شدیم حسابی این چندمین بار بود که آریسا جونم با مامانو بابا ی گلش مارو اینجوری خوشحال میکنن و از مشهد این همه راهو میان دوستووووووووون دارییییییییییییم خیلیییییییییییی ...
22 آبان 1391

عید غدیر مبارک

  عید غدییییییییییییییر مباااااااااااااااارک     سیده خانوم کوچولو آریسا یشیرینم عیدت مبااااااااااااااااااااااااارک این عکسای کوشمولییاتم به مناسبت عید میذارم بووووووووووووس عمه جون...          ...
12 آبان 1391

شیطونی های آریسا جووون قبل 1 سالگی

قسمتی از شیطونی های خانوم خانوما رو میذارم که البته مال قبل 1 سالگیشه عزیزم عمه جون منو ببخش انقد عقبم بله این آریسا خانومه در تلاش برای رسیدن به هدفی که تو سرشه فدای این شر بازیهااااات بشم من عمه جووووووووووووون و اما این عکس که چندین بار تکرار شده ولی این یه بارو عکس گرفتم ...عشقم رفته رو لبتاپ عمش و تو چشای عمه هم مستقیم نگاه میکنه در نهایت ارامش اینجام مثل اینکه مامان گلبرگ گذاشته بودت رو کابینت بشینی کنارش باشی یهویی دیده خانوم تشریف بردن اون بالا و مشغولن حسابی اینجام فک کنم میخواستیم بهت غذا بدیم که فرار میکردی چقد قشنگ نشستی عمه جون ...
2 آبان 1391

روز جهانی کودک ...کادوهای زیبا تولد...میزشام...بادکنک بازی ساعت 3.30

  اوله اول روز جهانی کودک رو به همه نی نی های شیرین تبریک میگم به خصوص به عشقم آریسااااااااااااااااااااااااااااااااااای خوشگلم عزیزدلم بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس زییییییییییییااااااااااااااااااد شب تولد ساعت 3.30 بود که  آریسا جون تازه یاد گرفته بود که با بادکنکها چه طوری میشه بازی کرد یک جیغهایی هم می زد که میخواستم بخورمش و تموم شدنی هم نبود...دیگه تو این ساعت مشغول بازی بود خانومی...فرداش خبر رسید که ساعت 6.30 خوابیدن ایشون چندتا عکس از بازی کردن عزیزدلم گذاشتم که هردفعه فیلمشو میبینم دلم واسش یه نقطه میشه بلافاصله تو خونمون دادمیزنم ماااااااااااااماااااااان من آریس...
18 مهر 1391