یک روز قشنگ بهاری
از چهارشنبه که تعطیل بود آریسا شیرینی با مامان وباباش کلی خوشحالمون کردنو اومدن پیشمون ...اولش غریبی میکرد جیگرم ولی کم کم یادش اومد که یه عمه داره اینجا که عاشقشه باخودش میگفت اینا کین چقد جیغ وداد میکنن هروقت منو میبینن
وقتی تازه وارد خونه شده بودن ...دوبار از بینی اریسا بوسیدم یه طوری منو با تعجب نگاه میکرد دفعه سوم که میخواستم ببوسمش هی من سرمو میبردم جلو که ببوسمش هی عسل خانوم همزمان بامن سرشو میکشیدعقب منو میگی... وااااای کیف میکردم از کاراش وقتی چیزای جدید ازش میبینیم کلی ذوق میکنم...این عکسام مال یه بعدظهر که همه باهم رفتیم بیرون . ..
پر حرفی بسه دیگه بفرمایید عکسای خوشگلشو ببینید در ادامه مطالب...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی