کمبود عکس و مسافرت عمه
سلام آریسای عمه خوبی عزیزم...عمه الهییییییییییی بمیره واست... واسه همه چیت...
خنده هات
گریه هات
بوس کردنات
غذا نخوردنت
راه رفتنت
شیرینیهات
...
خلاصه واسه همه وجودت عروسک عمه چقد دلم برات تنگ شده
ولی ایندفعه عمه بهنازو بیشتر تحویل میگرفتیهاااااا فک نکنی حواسم نیس
ببخش منو که انقد دیر میبینیم همو و عکس ازت ندارم ...حتما دفعه بعد یه عالمه عکسای خوشگلتو
میزارمو انشالله عکسای تولدت گل من
هفته پیش همه باهم رفتیم عروسی دختر خاله دختر عموی بابای آریسا (چقد نزدیک)گرگان
که ایشالله خوشبخت بشن...شیرین خانوم دوس داشت تو تالار ولش کنیم بره بگرده وسط جمعیت ...
عزیزدلم چندبارهم رفت وسط میدون رقص از وسط صحنه رقاصارو تشویق میکرد قربونش برم من چقد قشنگ دس میزنه
ماکه کیف میکردیم بابا مامان طفلیش همش دنبالش بودن که خانوم کوچولو که انگاری کوکش کرده بودن
انقد تند میرفت نیوفته یا گم نشه خلاصه در عین حال که شیرین کاری میکرد واسمون کلی هم
مامان باباشو اذیت کرد و مجبور شدن زودتر برن (الان که یادم میاد پشیمونم چرا از کاراش عکس نگرفتم
همونجا ...اخه انقد کوشمولو و ناز دخملمون که راه رفتنش وسط اون جمعیت خیلی خوشمل بود )
دیدم هیچ نوع عکسی تو ارشیوم از آریسا جونی ندارم که نذاشته باشم واسه همین گفتم چندتا از
عکسای مسافرت عمشو بذارم که رفته بودم شمال فک میکنم خالی از لطف نیست ببخشید بی ربطم هس...
نکته اخلاقی هم داره عمه جون چندان هم بی ربط نیس ...اهم اهم
اول اینکه متوجه میشی چقد وطنمون زیباست و مهمتر اینکه چقدر عمه عکاس خوبیست
ونکته سوم هم داره که به خوشحالیه روح عمت پی میبری که بجای پایان نامه رفته پی خوش گذرونی