آریساآریسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

❤آریسا فرشته کوچولوی عمه❤

روز جهانی کودک ...کادوهای زیبا تولد...میزشام...بادکنک بازی ساعت 3.30

  اوله اول روز جهانی کودک رو به همه نی نی های شیرین تبریک میگم به خصوص به عشقم آریسااااااااااااااااااااااااااااااااااای خوشگلم عزیزدلم بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس زییییییییییییااااااااااااااااااد شب تولد ساعت 3.30 بود که  آریسا جون تازه یاد گرفته بود که با بادکنکها چه طوری میشه بازی کرد یک جیغهایی هم می زد که میخواستم بخورمش و تموم شدنی هم نبود...دیگه تو این ساعت مشغول بازی بود خانومی...فرداش خبر رسید که ساعت 6.30 خوابیدن ایشون چندتا عکس از بازی کردن عزیزدلم گذاشتم که هردفعه فیلمشو میبینم دلم واسش یه نقطه میشه بلافاصله تو خونمون دادمیزنم ماااااااااااااماااااااان من آریس...
18 مهر 1391

پشت صحنه تولد :)

با خودم گفتم حیف از کمکها وزحمات افراد پشت صحنه چیزی نذارم مخصوصا کمکهای خود عروس خانوم که واقعا اگه پا به پامون نبود هیچ کاری پیش نمیرفت بابای عروس خانوم  بسیووووور زحمت کشیدن و خونه رو باکمک بقیه عوامل پشت صحنه تزیین می کردن بابا بزرگ عروس خوشگلمون  درحال نظارت و تزیینات ...دستشون دردنکنه اینم سه تا باباها درحال بستن ریسه ...همه دس به دعا   و این هم خود عروس خانوم که تازه فهمیده اینجا چه خبره و ازاین طرف اتاق میدوویید اون طرف و کل تزییناتو بهم میزد عزیزم  و هممون کلی بهش میخندیدیم   کمک آریسا جون در جارو کردن ...واقعا دستت دردنکنه عمه جون اگه کمکای ت...
16 مهر 1391

کادوی تولد مامانو بابا

 کادوی تولد آریسای خوشگلم که مامان و بابای مهربونش بهش هدیه دادن یه گردنبند خوشمل که اسم قشنگش روش حک شده  دستتون دردنکنه هم بابت هدیه و جشن ...هم عکسای خوشگلی که گرفتین  من عاشق این عکساتم معلومه مامان طفلیت همه جای خونه دنبالت دوویده که عکس بگیره   بفرمایید ادامه مطالب...   راستی عشق عمه عکس خوشگلت هم به مناسبت تولدت گذاشتم تو ویترین نینی وبلاگ وقتی دیدم عکست دقیقا همون تاریخی که میخواستم رو صفحه است خیلی ذوقیدم عااااااااااااااشقتم   قربونه خندهااااات عزیز دل عمه قربونه دندونای خوشگلت قربونه چشای قهوه ایت قربونه موهاااااات ...
11 مهر 1391

خلاصه ای از عکسای آریسا جونم تا 11ماهگی

عکسای عروسک عمه از اونجاا تا اینجا عکسای تولد هم پست قبلی گذاشتم جاشون اشتباه شد ببخشید ...بعدشم از شیطونیهای آریسا خانومی عکس میذارم که انقدر شیطون شده از دیوار راست بالا میره   بفرمایید ادامه مطااااالب .......     آریسا شیرین خانومی تو بیمارستان 10 مهر90       اولین صبحونه مامان گلبرگ  و بابا بهنام با حضور شیرین آریسا                 ...
10 مهر 1391

امروزه روزی که میخواستم...تولد یکسالگی آریسا جوووون مباااااااااااااااااااارک

چقدر زود گذشت انگاری همین دیروز بود... که مامان گلبرگ آریسا رو تو شیمکش داشت ...به مامان گلبرگ سپرده بودم وقتی داره تکون میخوره به منم بگه که بتونم احساست کنم  انگاری همین دیروز بودااا... که منو مامانی رفتیم مشهد... ساعت 7صبح بهمون خبر دادن نی نی ساعت 4:45صبح بدنیا اومد منو مامانی هم سراسیمه رفتیم طرف بیمارستان...چقدر حسرت خوردم که موقع تولدت اونجا نبودم الان که یه سال از بودنت کنار ما میگذره خدارو شکر میکنیم به خاطر وجود همچین فرشته ای   عمه جون نمیدونی چقدر دوست داریم چقدر عاشقتیم عمه جون باتو من طعم شیریییییین عمه شدنو چشیدم ممنونم ازت عزیز دلم امروز یعنی 10 مهر سالگرد زیبااااااااتر...
10 مهر 1391

روزمون مبااااااارک

خداوند لبخند زد دختر آفریده شد لبخند خدا روزت مبااااااارک روز دخترای گل مباااااارک   من قربونه دختر بودنت برم آریسا جوووووووووووووووونم روزت مبااااااااااااارک عزیز دلم دووووووووووووووووووووست دااااااااااااااااااااارم روز دخترو به همه گل دخترهای نینی وبلاگ تبررررررررریک میگم که وجودشون همیشه مایه برکت       ...
31 شهريور 1391

کمبود عکس و مسافرت عمه

سلام آریسای عمه  خوبی عزیزم...عمه الهییییییییییی بمیره واست... واسه همه چیت... خنده هات گریه هات  بوس کردنات غذا نخوردنت راه رفتنت شیرینیهات ... خلاصه واسه همه وجودت عروسک عمه چقد دلم برات تنگ شده ولی ایندفعه عمه بهنازو بیشتر تحویل میگرفتیهاااااا ف ک نکنی حواسم نیس ببخش منو که انقد دیر میبینیم همو و عکس ازت ندارم ...حتما دفعه بعد یه عالمه عکسای خوشگلتو  میزارمو انشالله عکسای تولدت گل من هفته پیش همه باهم رفتیم عروسی دختر خاله دختر عموی بابای آریسا (چقد نزدیک )گرگان که ایشالله خوشبخت بشن...شیرین خانوم دوس داشت تو تالار...
29 شهريور 1391

دیگه واقعا عمه شدم :)

  سلام به همگی باتاخییییییییر فرااووون تولد بابا بهنام و سالگرد ازدواج داداش و خانوم داداش گلم با حضور اریسا شیرینی مبااااارک یعنی 27 مرداد چقد زود یادم اومد نه ؟ اخه نتم قطع بود ...همین الان هم از دیل اپ استفاده میکنم با این سرعت ... البته داداش جون اینها خونه مابودن چندروزی و یه جشن خیلییییی کوشمولو  گرفتیم با کمال پررویی بازم تولدت مباااااااااااااااااارک داداش جوووووووووووووووووووووووووووونم از آریسا چی بگم که انقددددددددددددددر شیرییین شده که اصلا قابل بیان نیس ...دائما درحال متر کردن خونه بود و غذاهم که نمیخورد قربونش برم اشک همرو دراورده نمیدونم این انرژی از کجا میومد و فوق العااااااااااده مهرب...
1 شهريور 1391

دختر عشق باباشه ...بابا عاشق کاراااشه...

        مقدمه : پنجشنبه این هفته من با اقاجون و مامانی و شنتیا جون رفتیم مشهد واسه دیدنه آریسااای نااااازمون و کلی به مامان گلبرگش زحمت دادیم و افطارو سحر رو اونجا بودیم جمعه قبل اذون هم برگشتیم خیلییییییی کیفیدیم کنارت عمه جووون و خبر مهم اینکه اریسا شیرین خانوم راه میرفت بدونه هیچ افتادنی عزییییییییییییز دلم ماشالله همشم میومد بغله منو شنتیا(البته شنتیارو بیشتر دوس داره ) ... مارو از دفعه قبل که رفته بودیم پیشش یادش بود قربونش بره عمه و بی نهایت مهرررررربون بود... صورتشو میچسبونه به صورتمون من که دلم براش الان داره پر میزنه ایشالل...
22 مرداد 1391

عشق عمه

    من عاشق این عکساتم که توش خیلی شیطونتراز اون چیزی که هستی افتادی ...قربونت بره عمه  عکسا ماله زمانیه که رفته بودی رامسر خیلی هم بهت خوش گذشته بود عسیسم مامانی می گفت مثل اینکه خیلی فهمیده تر و مهربونتر شدی عزیزدلللللللم ...شنیدم همش بابا بهنامو میبوسی باز میری طرف مامان گلبرگ اونم می بوسی نمیخوای دل هیچکدومشونو بشکونی مهرررررربوووونم ایشالا فردا میایم ببینیمت اگه خدا بخواد ...دل تو دلم نیس واسه دیدن روی ماااااهت عزیزدلم ...
19 مرداد 1391